شناخت اجتماعی

ساخت وبلاگ

شناخت اجتماعی

ما اگر بخواهیم کسی را بشناسیم و رفتار او را پیش بینی و مهار کنیم، باید درباره وی آگاهیهایی داشته باشیم و به آنها بیندیشیم.این آگاهیها باید هم درباره خود رفتارگر باشد و هم درباره پیرامون او.به گفته دیگر، برای شناخت یک رفتارگر، ما به آگاهیهایی از پدیدهrlm;های درون و بیرون وی نیاز داریم.برای شناخت یک رفتارگر، ما همچنین نیازمند اندیشیدن به وی و جهان پیرامون وی هستیم.اندیشیدن به خود و دیگران است که <<شناخت اجتماعی>>را پدید میrlm;آورد.
این نوشتار، به دیدگاههای برجسته در دانش شناخت اجتماعی، خاستگاه فلسفی و روانrlm;شناختی این دیدگاهها، چهرهrlm;های اندیشمند اجتماعی، و ویژگیهای شناخت اجتماعی و شناخت غیراجتماعی میrlm;پردازد.این نوشتار میrlm;کوشد که خوانندگان را به گونهrlm;ای فشرده اما روشن، با دانش شناخت اجتماعی آشنا سازد تا شادی با شناخت بیشتر خود و دیگران، جهانی بهتر و بسامانتر و خردمندانهrlm;تر و دادگرانهrlm;تر بسازند.چه، بسیاری از بیدادگریها و بدیها، از روی ناآگاهی و نداشتن شناخت است.به سخن دیگر، خاستگاه بدیها و بیدادگریها، تنها خودخواهی نیست؛زیرا نادانی یا کمrlm;دانی یا کژدانی نیز دیگر خاستگاه بدی و بیدادگری است.
باشد که با افزایش آگاهی و کاهش خودخواهی، به سوی آیندهrlm;ای بهتر و جهانی دادگرانهrlm;تر گامrlm; برداریم، چرا که<<زندگی، تلاشی است پایان ناپذیر، برای بهتر بودن.>>
شناخت اجتماعی چیست؟
بیrlm;گمان، آدمی همواره درباره خود و دیگران میrlm;اندیشیده است و در پی آن بوده که خود و دیگران را بشناسد.این گفته، پرسشهایی را پیش میrlm;آورد:ما درباره خودمان و دیگران چه اندیشهrlm;هایی داریم و چگونه میrlm;اندیشیم؟پیامد این اندیشهrlm;ها چیست؟این اندیشهrlm;ها را چگونه میrlm;توان بررسی کرد؟....
دانش شناخت اجتماعی که بخشی از روانrlm;شناسی اجتماعی است، میrlm;کوشد به این پرسشها پاسخ دهد.نخست ببینیم که<<شناخت اجتماعی>> (1) چیست.<<شناخت اجتماعی>>، برداشتهای ما درباره خودمان و دیگران است.از دیگر سو، <<دانش شناخت اجتماعی>>، بررسی سازمان یافته این برداشتهاست.
دانش شناخت اجتماعی، به ساختار و فرآیند و پیامد این برداشتها میrlm;پردازد و از دیدگاهی اجتماعی، با پدیدهrlm;هایی همچون:نگرش (2) (شیوه انمدیشیدن یا برخورد)، دریافت (3) (ادراک)، توجه، حافظه، پردازش اطلاعات، نگرش یکنواخت (4) (همانند دانستن همه اعضای یک گروه یا دسته)، برداشت، (5) خودشناسی، داوری، تصمیمrlm;گیری، شناسه (6) (ساختاری شناختی که نمایانگر دانش کلی فرد درباره یک پدیده است)، نسبت دهی (7) (علت یابی رفتار)و دیگر پدیدهrlm;های شناختی سر و کار دارد.
افزون بر این، از آن جا که بسیاری از شناختها و کنشهای (8) ما چندان آگاهانه و اندیشمندانه نیست، دانش شناخت اجتماعی، با انگیزهrlm;ها (9) (پدیدهrlm;های وادارنده درونی مانند خواستها و نیازها)و عواطف (10) (احساساتی همچون خشم، شادی، اندوه، ترس و...)و همچنین با رفتار نیز سر و کار دارد؛چرا که غالبا رفتار و عواطف و شناخت چندان از یکدیگر جدا نیستند و با هم ارتباط دارند و هر یک از آنها میrlm;تواند بر دوتای دیگر تأثیر بگذارد.برای نمونه، اگر ما کسی را راستگو بدانیم(شناخت)، احساسات(عواطف)و رفتار ما نیز در برخورد با وی به احتمال زیاد خوب خواهد بود.یا اگر از کسی پیشاپیش بدمان بیاید (عواطف)، رفتار ما با او و شناختمان درباره وی، به احتمال زیاد خوشایند نخواهد بود.یا اگر با کسی که او را نه میrlm;شناسیم و نه احساسی دربارهrlm;اش داریم خوشرفتاری کنیم، چنین رفتاری میrlm;تواند بر شناخت و نیز بر عواطف یا احساسات ما درباره او تأثیر بگذارد و شناخت و احساسات ما را درباره وی به احتمال زیاد خوشایند سازد.از این رو، ساختارهای شناختی و عاطفی و رفتاری، شاید تا اندازهrlm;ای از یکدیگر جدا باشند، اما اغلب با یکدیگر همکاری و ارتباط متقابل دارند و از همدیگر تأثیر میrlm;پذیرند


دیدگاههای برجسته در دانش شناخت اجتماعی
1-خاستگاه فلسفی
تا چند دهه پیش، روانrlm;شناسی شاخهrlm;ای از فلسفه بود و امروزه نیز اندیشهrlm;ها و دیدگاههای فلسفی، در روانrlm;شناسی و به ویژه در روانrlm;شناسی شناختی و دانش شناخت اجتماعی که شاخهrlm;هایی از روانrlm;شناسی هستند، همچنان میrlm;درخشند.از این رو، دو<<رویکرد>> (11) برجسته در روانrlm;شناسی و دانش شناخت اجتماعی کنونی هم که دنباله جزءگرایی(مکتب حسیون یا تجربهrlm;گرایان)و کلrlm;گرایی(مکتب عقلیون یا اندیشهrlm;گرایان) میrlm;باشند، خاستگاهی فلسفی دارند.رویکرد جزءگرایی، برای شناخت یک پدیده پیچیده آن را به کوچکترین بخشهای آن تقسیم میrlm;کند و آنrlm;گاه این بخشها یا اجزاء را جداگانه بر میrlm;رسد و سپس آنها را با یکدیگر درهم میrlm;آمیزد و پیوند میrlm;دهد. رویکرد کلrlm;گرایی، این بخشها را به گونهrlm;ای یکپارچه و یکجا و در پیوند با دیگر بخشها و کل پدیده بررسی میrlm;کند.
الف-جزء گرایی(دیدگاه حسیون یا تجربهrlm;گرایان)
از دیدگاه جزءگرایان، برای شناخت یک پدیده پیچیده، باید بخشها و اجزاء آن را شناخت.برای نمونه، فیلسوفان جزءگرای انگلیسی، همچون <<جان لاک>> (12) (1704-1632)پیوند اندیشهrlm;ها را با ذهن، مانند پیوند عناصر در دانش شیمی میrlm;دانند.برای شناخت شیمی، باید عناصر یا اجزاء را شناخت.به گمان آنان، هر پدیده، چه مانند<<مس>>مادی و عینی باشد و چه مانند <<ترس>>غیرمادی و ذهنی، یک عنصر یا جزء بنیادی است و میrlm;تواند با هر عنصر یا جزء دیگر پیوند یابد؛و پیوند میان پدیدهrlm;ها شیمی ذهن را پدید میrlm;آورد. (13)
برای جزء گرایان، اندیشهrlm;ها و پندارها نخست از احساس و ادراک سرچشمه میrlm;گیرند و سپس نزدیکی(مجاورت)زمانی و مکانی، آنها را با یکدیگر پیوند میrlm;دهد.برای نمونه، اگر میز و صندلی کنار هم باشند، این دو از راه نزدیکی مکانی میrlm;توانند با هم درآمیزند و یکی شوند. تکرار نیز کلید رسیدن نزدیکی ساده به آمیزه (14) (ترکیب)ذهنی است.چنان که اگر میز و صندلی را بارها کنار یکدیگر ببینیم، هنگامی که به میز میrlm;اندیشیم، خود به خود به صندلی هم میrlm;اندیشیم و بدین گونه، میز و صندلی با هم یک آمیزه ذهنی میrlm;شوند بو هر یک، دیگری را به یاد میrlm;آورد. (15)
لاک یادآور میrlm;شود که چنانچه دو یا چند تجربه حسی با یکدیگر روی دهند، با هم پیوند میrlm;یابند و این پیوند میrlm;تواند بر اندیشه و رفتار ما تأثیر بگذارد.برای نمونه، وی ازر مردی سخن میrlm;گوید که یک بار در آستانه یک در، دیوانهrlm;ای روستایی به او حمله میrlm;کند و او دیگر هرگز نمیrlm;تواند بیrlm;آن که بیمناک گردد، از آستانه آن در بگذرد.یک تجربه حسی(درباره آستانه در)با یک تجربه حسی دیگر(مورد حمله قرار گرفتن) همبسته میrlm;شوند و بر عواطف و اندیشه و رفتار این مرد کارگر میrlm;افتند.از این رو، لاک بر این باور بود که جنبهrlm;های مهم رفتار آدمی، تا اندازهrlm;ای ناخواسته و ناآگاهانه است نه آگاهانه و اندیشمندانه. (16) و (17)
ب-کلrlm;گرایی(دیدگاه عقلیون یا اندیشهrlm;گرایان)
در برابر جزء گرایان، کلrlm;گرایان بر این باورند که برای شناخت یک پدیده پیچیده، شناخت اجزاء آن به تنهایی کافی نیست و باید همه بخشهای آن را یکجا و به گونهrlm;ای کلی شناخت؛زیرا کل، چیزی فراتر از مجموع اجزاست، نه برابر با مجموع اجزاء، چنان که<<ایمانوئل کانت (18) >>(1804-1724)، فیلسوف آلمانی، در واکنش به جزءگرایی، بر پرداختن به همه پدیده به گونهrlm;ای یکجا تأکید میrlm;ورزید و پدیدهrlm;های فکری را ذاتا ذهنی میrlm;دانسثت.به گان وی، ذهن به گونهrlm;ای پویا واقعیت یک پدیده را میrlm;سازد و این واقعیت، چیزی فراتر از خود آن پدیده است.یک خوشه انگور، به صورتی یکپارچه ادراک میrlm;شود و این ادراک، ساخته ذهن است.ولی دریافت ما از یک خوشه انگور با دریافت ما از هر یک از دانهrlm;های جداگانه آن خوشه انگور یکی نیست.همچنین اگر کسی به این خوشه انگور دست بزند و چند دانه از آن جدا شود، ادراک ما از این دو حرکت به صورت یک رابطه علت و معلولی است و این ادراک نیز ساخته ذهن است نه در ذات خود محرک (19) (پدیده وادارنده برونی).بدینrlm;سان، از دیدگاه کانت، ذهن ماست که جهان را سازمان میrlm;دهد و از روی ویژگیهای میدان پیرامون، نظمی ادراکی میrlm;آفریند. (20)
روی هم رفته، دیدگاه فلسفی کانت، اهمیت تجربهrlm;های حسی را میrlm;پذیرفت؛اگر چه بسیار بیشتر به اندیشه میrlm;پرداخت.به گفته او، بیrlm;گمان، همه دانستهrlm;های ما با تجربه آغاز میrlm;شوند، هر چند که همه آنها پیامد تجربه نیستند.از دیدگاه کانت، دانش ما را همچنین کشف و شهودهایی بنیادی پدید میrlm;آورند که برخاسته از تجربه نیستند و نمیrlm;توان آنها را با دلایل تجربی بررسی کرد.ازاین رو، وی بر این باور بود که گر چه برداشتهای حسی هستند که مواد خام دانش را فراهم میrlm;آورند، ولی ماییم که این مواد خام را سازماندهی میrlm;کنیم و به یکدیگر پیوند میrlm;دهیم تا درباره تجربهrlm;ها و ساختارهای شناختی به داوری بپردازیم. (21)
ج-فیلسوفان اسلامی
اندیشمندان و فیلسوفان جهان اسلام نیز قرنها پیش از فیلسوفان جزءگرا و کلrlm;گرایی مانند جانrlm;لاک انگلیسی و امانوئل کانت آلمانی، به پدیده شناخت پرداخته و درباره ساختار و فرایند و کارکرد و پیامد آن، ژرف اندیشیها کرده و سخنها گفتهrlm;اند. (22) از فیلسوفان نامrlm;آور جهان اسلام که در زمینه شناخت پدیدهrlm;های هستی، اندیشهrlm;ورزیهای نوینی کردهrlm;اند، میrlm;توان از غزالی، ابن طفیل، ابنrlm;باجه، ابن سینا، ابن رشد، فارابی، فخررازی، ملاصدرا و دیگران نام برد.
برای نمونه، ابن باجه از کارکرد ذهن و چگونگی پیدایش ادراک و فرایند آن سخن گفته است. (23) فارابی و ابن سینا و ابن رشد هم از آن جا که پیش از هر چیز فیلسوف به شمار میrlm;آمدند، بیشتر در پی آن بودند که شناخت آدمی در مورد واقعیت اشیاء را بررسی کنند.چه، به گمان آنان، این شناخت، برای خوشبختی و شادکامی نهایی بشر اساسی است؛گو این که پیش زمینه چنین شناختی باید انجام دادن کارهای خوب باشد. (24) به گفته دیگر، از دیدگاه فارابی و ابن سینا و ابن رشد، کردار نیک باید بر شناخت چیزها پیشی جوید.
در این جا شایسته است نگاهی گذرا بیفکنیم به پدیده شناخت از دیدگاه ابن سینا؛چرا که وی میrlm;کوشد نظریهrlm;ای در زمینه شناخت فراهم آورد که به روشنی ذهن گرایانه است:جایگاه هستی شناختی صورت چیزها در جهان مادی هر چه باشد، صورتها در ذهن به هر روی، جایگاه هستی شناختی مشخصی دارند؛به گونهrlm;ای که موضوعات مستقیم شناخت ذهنی، همانی نیستند که در جهان بیرونی هستند.این صور ذهنی همچنین هنگامی که از نظر منطقی طبقهrlm;بندی میrlm;شوند، باز هم دگرگونی میrlm;پذیرند؛چنان که موضوعات منطقی اندیشه و سخن، یک سره از موضوعات برونی و نیز ذهنی یا عقلی متمایز میrlm;گردند. (25)
از دیدگاه ابن سینا، شناخت یک چیز باید بر پایه استدلال روش شناختی به پیش رود؛نتیجه باید الهام شود؛و در بهترین حالت، ذهن باید از این روند گام به گام آگاه باشد تا به درستی بتوان گفت که شناختی در کار است.با این همه، چنین شناختی را میrlm;توان بدون آگاهی کامل از گامهایی که به آن انجامیده است، به یاد آورد و نیز میrlm;توان آن را به دیگران منتقل ساخت. (26)
تأثیر فلاسفه اسلامی بر فلاسفه اروپایی
ناگفته نماند که برخی از پرآوازهrlm;ترین فلاسفه اروپایی همچون رنه دکارت (27) فرانسوی و جان لاک انگلیسی و ایمانوئل کانت آلمانی، در برخی زمینهrlm;هاپیرو و وامدار فلاسفه جهان اسلام بودهrlm;اند.از میان اندیشمندان و فیلسوفان نامدار اسلامی که اندیشهrlm;ها و نوشتهrlm;هایشان بر فلاسفه اروپایی مذکور کارگر افتاده است، باید از دانشمندانی مانند:شیخ الرئیس ابوعلی سینا و امام محمد غزالی طوسی و ابن طفیل اندلسی یاد کرد.
<<کاترین ویلسون>>، اندیشمند معاصر غربی و استاد دانشگاه، میrlm;گوید که بر پایه یک دیدگاه رایج درباره پیوندهای میان فرهنگ اسلامی و غرب لاتین، فلاسفه اسلامی، گیرنده و نگهدارنده و منتقل کننده اندیشهrlm;های فیلسوفان یونان-به ویژه میراث افلاطون و ارسطو-به اروپا در سدهrlm;های میانه بودند و از این راه، سنت فلسفی غرب را تداوم بخشیدند.این دیدگاه، اگر چه برای آغاز کار سودمند است، اما از سه جنبه گمراه کننده به شمار میrlm;رود:
نخست، پذیرش اندیشهrlm;های افلاطون و ارسطو در جهان اسلام جنبه پاسداری صرف نداشت، بلکه با رویارویی و دگرگون سازی همراه بود.
دوم، در پرتو این گفته، فیلسوفان اروپایی از سده هفدهم به این سو، به گونهrlm;ای فزاینده به دنبال جدا ساختن آموزهrlm;های اصلی افلاطون از صبغه پرمایه اسلامی آن بودهrlm;اند؛و این کار، خاستگاهی سیاسی و مذهبی و نیز علمی داشته است.
سوم، یک جنبه از خدمات مسلمانان به فلسفه اروپایی، معیار متعالی گفتار فلسفی بوده است. خردگرایی و<<تعقل سقراطی>>که گویا ویژگی اندیشه اروپایی است، خواه از سرزمین یونانrlm; سرچشمه گرفته باشد یا نه، استحکام و دقت خاص خود را در سرزمینهای اسلامی و میان سدهrlm;های نهم و سیزدهم میلادی به دست آورد. (28)
به نوشته کاترین ویلسون، دیدگاه جان لاک درباره<<کور مادر زادی که بینا میrlm;شود>>، (29) پیش از آن در کتاب<<تهافت الفلاسفه>>امام ابوحامد محمد بن محمد غزالی آشکار شده و آمده بوده است.(به گفته غزالی در تهافت الفلاسفه، این شخص کور به نقش بنیادی نور در دیدن چیزها نمیrlm;اندیشد و میrlm;پندارد که چون پلکهایش گشوده شده، میrlm;تواند ببیند.)
همچنین بیrlm;گمان، بخش بزرگی از آن چه امروزه تجربهrlm;گرایی پنداشته میrlm;شود، شاید روزی آشکار گردد که نخست در فلسفه اسلامی سدهrlm;های میانه با حکمت الهی در هم تنیده شده بوده است. در این زمینه باید به ویژه از کتاب<<حی بن یقظان>> ابن طفیل اندلسی یاد شود.حی بن یقظان، داستان کودکی تنها در چزیرهrlm;ای متروک است که با مشاهده و به کار گرفتن خرد درونی و مادرزاد خویش و در نبود هرگونه ارتباط اجتماعی و آمیزش با دیگران، به حقیقت مذهب و جهان ماوراء دست میrlm;یابد.این داستان که در سال 1671 میلادی به زبان لاتین برگردانده شد و سپس بارها به چاپ رسید و به دیگر زبانهای اروپایی ترجمه شد، پیوند آن با اندیشه ورزیهای فلسفی درباره کارکرد تجربه در برابر پندارهای مادرزاد درونی در پیدایش اندیشهrlm;های انتزاعی و نیز با فطری بودن مفاهیم مذهبی، توجه برانگیز بوده است. (30)
فزون بر این، به گفته کاترین ویلسون، چنانچه فلسفه تحلیلی از رستاخیزی در قرن بیستم برخوردار نمیrlm;گشت، بحث نقل قولی کانت درباره <<ناسازگاریهای دو سویه خردناب>> (31) که وی آن را در جایگاه مسائل حل شدنی نمیrlm;پذیرد، شاید واپسین ردپای کارگر افتادن اندیشهrlm;های مسلمانان بر فیلسوفان اروپایی پنداشته میrlm;شد. (32)
سرانجام باید از تأثیر بیrlm;چون و چرای پارهrlm;ای اندیشهrlm;ها و نوشتهrlm;های غزالی و احتمالا ابنrlm;سینا بر رنه دکارت یاد کرد. (33)
2-شناخت در روانrlm;شناسی
الف-روانrlm;شناسی گشتالت
روان شناسی گشتالت که بر گرفته از بینشهای فلسفی کل گرایانه بود، در دهه 1910 میلادی در آلمان بنیاد نهاده شد.روانrlm;شناسی گشتالت، به جای بخش کردن یک پدیده روان شناختین به اجزاء آن، نخست همه آن و دریافت تجربی بیrlm;درنگ از آن را بر میrlm;رسد.این شیوه که <<پدیدهrlm;شناسی>> (34) نام دارد، به شناخت یکپارچه و سازمان یافته تجربهrlm;های ادراکی و ذهنی میrlm;پردازد.روانrlm;شناسان گشتالت استعاره شیمی ذهنی جزءگرایان را گمراه کننده میrlm;دانستند؛زیرا به گمان آنان، یک آمیزه یا ترکیب شیمیایی ویژگیهایی دارد که با ویژگیهای عناصر و اجزاء سازنده آن یکی نیست.برای مثال، آب که مایع است، از دو عنصر گازی ئیدروژن و اکسیژن ساخته شده و ویژگیهای دارد که با ویژگیهای هر یک از این دو عنصر که گاز هستند، ناهمانند است.
به همین گونه، از دیدگاه روانrlm;شناسی گشتالت، یک پدیده ذهنی ویژگیهایی دارد که با ویژگیهای بخشهای سازنده آن چندان همانند نیست و گاهی هم بسیار ناهمانند است.برای نمونه، روانrlm;شناسان گشتالت، پدیده یادگیری را همچون رفتارگرایان، همبستگی میان محرکها و پاسخها نمیrlm;دانستند؛ بلکه آن را بازسازی یا سازماندهی دوباره همه موقعیت میrlm;خواندند که ویژگی برجسته آن غالبا <<بینش>> (35) یا همان<<شناخت ناگهانی>>است.
کوتاه سخن، روانrlm;شناس گشتالت سرسازگاری چندانی با رفتارگرایی و ساختارگرایی ندارد و شیوهrlm;هایشان را نارسا میrlm;داند.با این همه، امروز به سختی میrlm;توان نظریه جداگانهrlm;ای با نام نظریه گشتالت یافت؛هر چند که بسیاری از یافتهrlm;ها و بینشهای ژرف آن به ویژه در زمینه شناخت و ادراک همچنان یکه تازند.
ب-روانrlm;شناسی شناختی
روان شناسی تجربی، کار خود را از یک سو با <<درونrlm;نگری>>که آن را روشی درست برای دستrlm;یابی به بینش درباره اندیشه میrlm;دانست، آغاز کرد و از دیگر سو با<<شناخت>>برای پرداختن به نظریه.آنrlm;گاه رفتارگرایان برای چندین دهه، این شیوهrlm;ها را به کناری نهادند و شناخت را در روانrlm;شناسی سرافکنده ساختند.تا این که در دهه 1960 میلادی، چندین رویداد، روانrlm;شناسان را بر آن داشت که دلبستگی تازهrlm;ای به پدیده شناخت پیدا کنند.
از یک سو، زبانrlm;شناسانی چون<<نوآم چامسکی>> (36) بر ناتوانی رفتارگرایانی همچون <<استکینر>>، (37) در بررسی زبان در چارچوب تنگ محرک-پاسخ انگشت نهادند و آشکار ساختند که پدیده پیچیده و نمادین زبان که تنها از آن آدمی است، بدین آسانی در برابر رویکرد رفتارگرایی سر خم نمیrlm;کند و در چارچوب تنگ و ساده محرک- پاسخ نمیrlm;گنجد. (38)
از دیگر سو، با پیدایش دستگاه کامپیوتر و نیز از دل بررسی و پژوهش درباره چگونگی دستیابی مردم به دانش و مهارت، رویکرد نوینی به نام <<پردازش اطلاعات>>سر برآورد.دیدگاه پردازش اطلاعات، از این پدیده سخن میrlm;گوید که کارکرد (39) های ذهنی را میrlm;توان همچون کارکرد دستگاه کامپیوتر، به چند مرحله پیاپی سرشکن کرد.چنان که اگر کسی از شما بپرسد که آخرین بار کی به پارک رفتهrlm;اید، شما در اندیشه خود به گذشته باز میrlm;گردید و به اطلاعات وابسته به این رویداد میrlm;اندیشید و به یاد میrlm;آورید که مثلا روز جمعه یک ماه پیش بوده است.
در این جا، رویکرد پردازش اطلاعات، کارکردهای شناختی ذهن شما را میrlm;تواند این گونه نشان دهد:
دریافت معنی پرسش جستجو برای یافتن اطلاعات وابسته به آن اطمینان به درستی پاسخ گفتن پاسخ.
بدین گونه، دیدگاه پردازش اطلاعات میrlm;کوشد فرایندهایی را که میان محرک(پرسش)و پاسخ پادرمیانی میrlm;کنند، به درستی بازشناسد و به پردازش گام به گام اطلاعات بپردازد.خلاصه، رویکرد پردازش اطلاعات در پی آن است که فرایندهای شناختی را که رفتارگرایان نادیده میrlm;گیرند، بررسی کند و بشناسد. (40) و (41)
ج-روانrlm;شناسی اجتماعی
بسیاری از پژوهشگران بر این باورند که شناخت، همواره در روانrlm;شناسی اجتماعی از جایگاهی والا برخوردار بوده است.چنان که به گفته<<فیسک>>و <<تیلر>> (42) ، روانrlm;شناسی اجتماعی، حتی هنگامی که روند مسلط بر روانrlm;شناسی، رفتارگرایی بود نیز به مفاهیم شناختی پشتrlm;گرمی داشته و همیشه دست کم از سه راه شناختی بوده است:
نخست، از روزگار<<کورت لوین>>، (43) روانrlm;شناسان اجتماعی بر این باور بودهrlm;اند که شیوه بهتر برای شناخت رفتار اجتماعی، آن است که رفتار اجتماعی را کارکرد و پیامد<<دریافتهایrlm; ذهنی>>مردم از پدیدهrlm;های جهان پیرامونشان بدانیم، نه پیامد<<بررسیهای عینی>>آنها از آن پدیدهrlm;ها.برای نمونه، چنانچه دریافت یک پاداش عینی مانند پول یا ستایش را باج یا خودشیرینی بدانیم، واکنش دیگری در برابر آن خواهیم داشت تا چنانچه آن را باج یا خودشیرینی ندانیم.از اینrlm;رو، واکنش ما گذشته از خود محرک، بستگی به برداشت و دریافت ما از آن محرک هم دارد.
فراتر از این، یک محرک حتی هنگامی هم که در برابر ما نیست، میrlm;تواند ما را به واکنش و پاسخrlm;گویی وادارد.بدینrlm;گونه که حتی اندیشیدن به یک محرک هم، میrlm;تواند پاسخ آفرین باشد. چنان که ما میrlm;توانیم با اندیشیدن به پاداش یا ستایشی که در آینده دریافت خواهیم کرد، پیشاپیش واکنش نشان دهیم:چه کنیم که در برابر این پاداش یا ستایش واکنش خوبی داشته باشیم؟ و یا:چه کنیم که این پاداش یا ستایش بیشتر باشد؟البته این اندیشهrlm;ها، پندارهای خود ماست و شاید پیوند چندانی با واقعیت نداشته باشند.
به هر روی، رفتار اجتماعی از دو سو شناختی است:هم<<دریافت>>ما از حضور دیگران میrlm;تواند رفتار را پدید آورد و هم<<پنداشت>>ما از حضور آنان.
دوم، روانrlm;شناسان اجتماعی نه تنها علتها، که پیامدهای دریافت و بدهrlm;بستان اجتماعی را نیز از دیدگاهی بسیار شناختی بر میrlm;رسند.در پژوهشهای روانrlm;شناسی اجتماعی، واکنشهای شناختی اغلب پیش و بیش از واکنشهای عاطفی و رفتاری وارسی میrlm;شوند.شما شاید از خود شیرینی کسی اندیشناک شوید(شناخت)، از آن بدتان بیاید(عاطفه و احساس)و آن را نپذیرید (رفتار)؛اما پرسش روانrlm;شناسان اجتماعی از شما بیشتر این است:
<<در این باره چگونه میrlm;اندیشید؟>>
آنان حتی هنگامی هم که احساسات و رفتار را بررسی میrlm;کنند، بیشتر چنین چیزهایی میrlm;پرسند:
<<میrlm;خواهید چه کنید؟>>و<<احساس خود را چه میrlm;نامید؟>>
این پرسشها سر و کار چندانی با خود رفتار و احساسات ندارند و بیشتر شناختهایی درباره آنها هستند.میrlm;بینیم که در روانrlm;شناسی اجتماعی، فزون بر علتها، پیامدها نیز تا اندازه زیادی شناختی هستند.
سوم، روانrlm;شناسی اجتماعی، انسان را که میانجی علت و پیامد است، یک<<جاندار (44) اندیشمند>>میrlm;داند نه جانداری صرفا احساساتی یا بیrlm;اندیشه.بسیاری از نظریهrlm;های روانrlm;شناسی اجتماعی، از انسان نمونهrlm;ای سخن میrlm;گویند که پیش از آن که کاری کند، درباره آن میrlm;اندیشد و چون و چرا میrlm;کند(هر چند به بدی).
بدینrlm;سان، برای پرداختن به پدیدهrlm;های پیچیده انسانی، نمیrlm;توان فرایندهای شناختی پیچیده را نادیده انگاشت؛چنان که روانrlm;شناسی اجتماعی نیز هیچrlm;گاه چنین نکرده است.از اینrlm;رو، در برابر نظریه<<محرک-پاسخ>>رفتارگرایی، روانrlm;شناسی اجتماعی، نظریه<<محرک-جاندار- پاسخ>>را پیشنهاد میrlm;کند.بدینrlm;گونه، جایگاه <<جاندار اندیشمند>>که در میانه محرک و پاسخ است، همواره در روانrlm;شناسی اجتماعی جایگاه برتر بوده است. (45) و (46)
<<جونز>> (47) و (48) هم درباره شناختی بودن روانrlm;شناسی اجتماعی آورده است که به گفته <<زیونز>> (49) (زی انز)، روانrlm;شناسی اجتماعی از دیرباز شناختی بوده و پیشینه شناخت در آن به مدتها پیش از انقلاب شناختی در روانrlm;شناسی تجربی باز میrlm;گردد.آنrlm;گاه جونز میrlm;افزاید که امروزه روانrlm;شناسی شناختی گستردهrlm;تری دارد پدید میrlm;آید، تا مرز میان روانrlm;شناسی اجتماعی و غیراجتماعی را در نوردد.روانrlm;شناسان اجتماعی، کوشیدهrlm;اند تا با برخورد و گفتگو با روانrlm;شناسان شناختی، برخی از مفاهیم آنان را به کار گیرند. همچنین روانrlm;شناسان اجتماعی اکنون به گونه یکپارچهrlm;تری به این نکته دست یافتهrlm;اند که شناخت غیراجتماعی، در واقع شناختی است که با پدیدهrlm;های اجتماعی در آمیخته است. (50)
دیدگاههای نوین شناختی در روانrlm;شناسی اجتماعی
<<کورت لوین>>از نخستین کسانی بود که بینشهای گشتالتی را به روانrlm;شناسی اجتماعی و آن گاه به دانش شناخت اجتماعی آورد.وی هم چون دیگر روانrlm;شناسان گشتالت، به دریافتهای کلی و ذهنی خود شخص پرداخت و بر تأثیرات محیط اجتماعی چنان که شخص آن را در میrlm;یابد(یا به گفته اول، <<میدان روان شناختی>>)تأکید ورزید.
همانrlm;گونه که پیشتر گفته شد، از دیدگاه لوین، شناخت درست و کامل میدان روانrlm;شناختی ما، با گزارش عینی دیگران درباره پیرامون ما به دست نمیrlm;آید و مهم برداشت و دریافت کلی خود ماست؛ هر چند نتوانیم این دریافت را به خوبی بر زبان آوریم.روی هم رفته، لوین به واقعیت روانی از دیدگاه خود شخص، دریافت کلی همه موقعیت.
بخشهای جداگانه آن، شخص و موقعیت، و شناخت و انگیزش پرداخته است.
گذشته از لوین، <<سالومن آش>> (51) و<<فریتس هایدر>> (52) نیز با کار بر روی پایهrlm;های روانrlm;شناسی گشتالت، آن را به گونهrlm;ای برای روانrlm;شناسی اجتماعی سودمند ساختند. (53) به گفته<<شاو>>و <<کوستانزو>>، (54) رویکرد نظری شناختی در روانrlm;شناسی اجتماعی، بیش از همه با روانrlm;شناسی گشتالت و نظریه میدانی لوین پیوند تنگاتنگ دارد.با این همه، در ماهیت نظریه پردازیهایی که نمایندگان رویکرد شناختی، گشتالت و میدانی پیشنهاد میrlm;کنند، تفاوتهای برجستهrlm;ای در کار است. (55)
<<دیوید کرچ>> (56) و<<ریچارد کراچفلید>> (57) نیز در سال 1948 میلادی، کتابی درباره روانrlm;شناسی اجتماعی منتشر ساختند که گر چه مفاهیم لوین را به کار نمیrlm;برد، ولی رویکرد آن سراپا شناختی بود و بر اهمیت اندیشهrlm;ها و دریافتهای فرد بیش از هر چیز تأکید میrlm;ورزید. (58) از دیدگاه کرچ و کراچفیلد، <<اهمیت بنیادی دریافت برای روانrlm;شناسی اجتماعی، آنrlm;گاه به روشنی آشکار میrlm;شود که دریابیم همه کنشهای کلی فرد را برداشتهای خصوصی او از جهان شکل میrlm;دهد.>> (59)
به نوشته شاو و کوستانزو، (60) بلند پروازانهrlm;ترینrlm; تلاش برای سازماندهی یک نظریه شناختی درباره روانrlm;شناسی اجتماعی، کتاب کوچ و کراچفیلد به سال 1948 است.در این تلاش، آنها کار خود را با پیشنهادهایی درباره پایهrlm;های بنیادی نظریه شناختی آغاز کرده و سپس آنها را در مورد رفتار اجتماعی به کار بردهrlm;اند.این پیشنهادها شاید روشنrlm;ترین گفتهrlm;ها درباره نظریه شناختی در روانrlm;شناسی اجتماعی است که اینک در دسترس میrlm;باشد.
3-چهرهrlm;های نوین اندیشمند اجتماعی
به گفته فیسک وتیلر، (61) در پژوهشهای چند دهه گذشته، اندیشمند اجتماعی، چهرهrlm;های شناختی و انگیزشی گوناگونی به خود گرفته است که در میان آنها، چهار چهره برجسته میrlm;توان یافت:هماهنگی جو، (62) دانشمند ساده، (63) صرفهrlm;جوی شناختی، (64) و کاردان انگیزهrlm;مند. (65)
الف-هماهنگی جو
چهره نخست، از دل بررسیهای انبوه درباره دگرگونی نگرشها و پس از جنگ دوم جهانی سر برآورد.در سالهای پایانی دهه 1950، چندین نظریه پیشنهاد شد که همه آنها پارهrlm;ای آموزهrlm;های ریشهrlm;ای یکسان داشتند و برجستهrlm;ترینشان، نظریه <<ناهماهنگی شناختی>> (66) <<لئون فستینگر>> (67) بود. این نظریهrlm;ها، یعنی نظریهrlm;های هماهنگی، آدمی را یک<<هماهنگی جو>>میrlm;دانستند که دریافت وی از ناهمانندیهای میان شناختهایش او را بر میrlm;انگیزد. برای نمونه، اگر کسی بداند که کشیدن سیگار برایش زیان دارد و باز هم سیگار بکشد، برای هماهنگ و سازگار ساختن این دو شناخت برانگیخته میrlm;شود:1-سیگار برای من زبانبار است.2-من سیگار میrlm;کشم.
این نظریهrlm;ها، از یک سو به ناهماهنگی دریافتی میrlm;پرداختند که به شناخت، جایگاهی بنیادی میrlm;بخشد.اگر کسی که سیگار میrlm;کشد، بر این باور باشد که کشیدن سیگار برای وی زیانبار نیست، کشیدن سیگار در او ناهماهنگی پدید نمیrlm;آورد.از اینrlm;رو، ناهماهنگی ذهنی میان شناختهای گوناگون یا میان شناختها و احساسات است که اهمیت دارد نه ناهماهنگی عینی.چنانچه ما ناهماهنگی عینی و واقعی را ناهماهنگی ندانیم، ناهماهنگی روانی در ما پدید نمیrlm;آید.
از سوی دیگر، هنگامی که ما در خود ناهماهنگی میrlm;یابیم، آرامش خویش را از دست میrlm;دهیم و انگیزه کاهش این ناهماهنگی در ما پدید میrlm;آید.کاستن یا از میان برداشتن این ناهماهنگی، به آرامشی خوشایند میrlm;انجامد که خود به خود پاداش دهنده است.بدینrlm;سان، از دیدگاه نظریهrlm;های هماهنگی، مردم نگرشها و باورهای خود را به دلایل انگیزشی، یعنی به دلیل نیاز به هماهنگی، دگرگون میrlm;سازند.کوتاه سخن، هم شناخت و هم انگیزش جایگاه ویژهrlm;ای در نظریهrlm;های هماهنگی دارند.
ب-دانشمند ساده
چهره دوم یا دانشمند ساده، با برتری یافتن نظریهrlm;های نسبت دهی در آغاز دهه 1970 پدیدار شد.نظریهrlm;های نسبت دهی از این سخن میrlm;گویند که مردم چگونه علل رفتار خود و دیگران را آشکار میrlm;سازند و آن را به کدام عوامل درونی یا برونی <<نسبت میrlm;دهند>>.این نظریهrlm;ها، مردم را همچون دانشمندان سادهrlm;ای میrlm;دانستند که اگر بتوانند، همه اطلاعات لازم را گرد میrlm;آورند و خردمندانهrlm;ترین نتیجهrlm;گیری را میrlm;کنند.از این رو، الگوی دانشمند ساده، شناخت را پیامد اندیشیدنrlm; روی همه رفته خردمندانه میrlm;داند و انگیزش را بیشتر سرچشمه لغزش.
با این همه، ماهمواره چندان خردمند نیستیم و بسیاری از رفتارهایمان به شیوهrlm;ای نه چندان اندیشمندانه انجام میrlm;شود؛چرا که مغز ما توان بررسی و گنجایش یکباره و یکجای همه چیز را ندارد.برای نمونه، ما به سختی میrlm;توانیم همزمان به دو پدیده پیچیده و ناآشنا توجه کنیم و هر دو را به خوبی بشناسیم و یا همچنان که روزنامه میrlm;خوانیم، به پرسشهای دیگران پاسخ دهیم

دانلود رایگان جزوات حقوقی و وکالت چاپ و نشر...
ما را در سایت دانلود رایگان جزوات حقوقی و وکالت چاپ و نشر دنبال می کنید

برچسب : شناخت اجتماعی,شناخت اجتماعی چیست,شناخت اجتماعی شهودی, نویسنده : dpadidar95e بازدید : 208 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 22:26